۰
plusresetminus
تاریخ انتشاريکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۸:۲۵
کد مطلب : ۶۴۸۰۳

آبادانی‌ها از سینما رکس می‌گویند

نقطه عزیمت برای نوشتن از سینما رکس کجاست؟ آن هم ٣٨‌سال بعد از آتش گرفتنش. از تاریخ ساخت سینما در آبادان؟
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی " نفت ما " ، از تاریخ ساخت سینما رکس؟ یا از آن ٢٨مرداد فراموش نشدنی؟ اصلا سینما رکس برای چه کسی مهم است که حالا بخواهد درباره‌اش چیزی بشنود یا ببیند؟ آیا سینما رکس باید فقط برای خانواده‌های قربانیان مهم باشد؟ یا برای آبادانی‌ها؟ یا برای تاریخ؟   برداشت اول: این‌جا آبادان است صدای ما را از رادیو نفت ملی می‌شنوید دکترعبدالعلی لهسایی‌زاده در کتاب جامعه‌شناسی آبادان عنوان می‌کند که «عمر سینما در آبادان برابری می‌کند با عمر بلند پالایشگاه»  چند سطر پایین‌تر به نقل از علی فرخ مهر می‌نویسد «انگلیسی‌ها در نقاط مختلف آبادان آن روز به میدان‌ها و کوچه‌ها {آپارات} می‌بردند و فیلم‌های بهداشتی را نشان می‌دادند و ترقیات بریتانیای کبیر را» اما نقل‌قول‌های شفاهی بسیاری هست که ادعا می‌کنند نخستین جایگاه پخش فیلم به‌صورت ثابت توسط خارجی‌ها وقتی ساخته شد که کشتی‌های جنگی در آب‌های جنوب لنگر انداخته بودند و غروب‌ها در محوطه‌ای که امروز ساختمان ستادی دانشکده نفت است روی یک تخته چوبی برای سربازهای هندی ارتش انگلستان فیلم پخش می‌کردند. چهره شهر کوچک آبادان به مدد سیل مهاجران جویای کار کم‌کم تغییر کرد. به مرور کارگران شرکت نفت صاحب خانه شدند و محله‌های مخصوص خانواده‌های کارگران در گوشه و کنار شهر ساخته شد. با نام‌هایی چون بهمن شیر، چادرآباد، فرح‌آباد و... با باغچه‌های کوچک، سطل‌های آشغال در دار چسبیده به دیوار. آشپزخانه نقلی، طارمه، توالت درست و حسابی... محله‌ها تقریبا مجزا بودند از یکدیگر و با امکاناتی مستقل و البته مساوی. محله‌ها رفته‌رفته صاحب خیلی چیزها شدند: بازارچه و نانوایی و حمام عمومی و مدرسه و مسجد و پارک و درمانگاه و ایستگاه اتوبوس. محله‌های کارمندی هم با امکانات خاص‌تر گسترش پیدا کردند با اسامی بومی مانند بریم، باوارده شمالی، باوارده جنوبی. با خانه‌هایی بزرگ در میان باغ. با حصار سبز شمشادها. بوی روم، پارکینگ، درب‌های توری، استور و... شدند نگین انگشتر شرکت نفت. شاید هنوز باید تحقیقات مفصل‌تری انجام شود تا بتوان ادعا کرد که زندگی شهری جدید و تغییر ماهیت وقت‌های بیکاری به اوقات دارای محتوا و سرگرم‌کننده برای نخستین‌بار در آبادان بود که معنایی تازه و مدرن پیدا کرد.  توجه به زیرساخت‌های شهری به مرور در آبادان به نتایجی رسید که در طول شهرسازی نوین ایران، بی‌نظیر بود. فارغ از تبعیض‌هایی که از سوی دستگاه تماما انگلیسی شرکت نفت نسبت به کارگران و کارمندان و همین‌طور ایرانی‌ها و خارجی‌ها صورت می‌گرفت، شرکت نفت الگوی زیست شهری را در آبادان در مقایسه با شهرهایی چون تهران، اصفهان، شیراز و تبریز... به‌کلی دگرگون کرده بود. کارگرهایی که بعد از ٨ساعت کار خسته‌وکوفته با دوچرخه‌های انگلیسی خود از گیت‌های ١٨،١٣،٥ بابیلر سوت‌های آبی و سپرتاس‌های خالی به خانه‌ها سرازیر می‌شدند به محض ورود به خانه رابطه‌شان با کار کاملا قطع می‌شد. به‌دلایل متعدد (ازجمله محدودکردن اوقات بیکاری کارگران و کارمندان به جغرافیای جزیره و جذب حداکثری طبقه کارگر و کارمند ناراضی ایرانی به سیستم...) شرکت نفت تهیه امکانات رفاهی- تفریحی را برای کارگران و کارمندان ایرانی مورد توجه قرار داد و این طور بود که باشگاه‌های کارگری و کارمندی ساخته شدند با کتابخانه‌ها، سالن‌های قرائت‌خانه و وسایل سرگرمی و.... در مقایسه با شرکت نفت بدنه شهری آبادان (حداقل تا قبل از ملی‌شدن نفت) بسیار فقیر بود. اما تغییر الگوی زیستی خواسته و ناخواسته به تغییر رفتار در هر دو بخش شهری و شرکتی منتج شد. شاید به همین دلایل بود که بخش شهری با همه ضعف‌ها و تنگدستی‌هایش در به‌وجودآوردن فضاهای تفریحی عمومی و خاص به اقدامی فراتر از آنچه شرکت نفت انجام داده بود دست زد، یعنی سینما ساخت آن هم در سال ١٣١١ هجری شمسی با نام سینما شیرین. روندی که متوقف نشد و تا زمان وقوع انقلاب، شهر را صاحب ١٠سالن سینما کرد. اما بخش شرکت نفت هم در مقابل این وضع جدید منفعل نماند، در سال ١٣٢٤ هجری شمسی سینما تاج (نفت فعلی) توسط انگلیسی‌ها با آجرهایی که مستقیما از لندن برای ساخت سینما آورده بودند، ساخته شد. شرکت ملی نفت تا سال ٥٧ مجموعا ٧سینما فعال در آبادان داشت که بعضی از آنها دارای دوسالن تابستانه (روباز) و زمستانه(مسقف) بودند. اما سینما تاج یک استثنا بود با ١١٧٨ صندلی که فقط خارجی‌ها و کارمندان عالی‌رتبه ایرانی شرکت نفت و بعضی از مقام‌های بلندپایه اداری و لشکری حق استفاده از آن را داشتند، سینمایی که هرگز فیلم ایرانی پخش نمی‌کرد و براساس آنچه شاهدان می‌گویند حتی فیلم دوبله هم در این سینما اکران نمی‌شد. برداشت دوم: آداب روز جمعه اگر کسی بخواهد خاطره‌های آبادانی‌ها را فقط از سینما بنویسد حتما کتاب قطور و خواندنی خواهد شد، سینماهایی که تقریبا هر کدام مشتری خاص خود را داشتند، از سینما سهیلا گرفته که اغلب فیلم هندی نمایش می‌داد تا سینما متروپل که پاتوق طرفداران ملودرام‌های مصری بود با هنرپیشگانی چون عبدالحلیم حافظ و شادیه و... بعضی وقت‌ها تعصب هم قاطی این سینماروی‌ها بود، مثلا خانواده‌های ساکن امیری به سینما ایران یا کیهان در محله احمدآباد نمی‌رفتند یا این‌که کارگران ساختمانی و فصلی اغلب مشتری سینمایی بودند در محله کفیشه. سینما رفتن به‌عنوان نوعی از تفریح در آبادان قبل از جنگ بخشی از فرهنگ «آبادانی‌بودن» بود آن‌قدر که دست‌جمعی رفتن کودکان به سرپرستی یک نفر بزرگتر به‌عنوان یک فعالیت سالم غالبا مورد توجه بوده و تشویق می‌شد فارغ از این‌که چه فیلمی نمایش می‌دادند. عبدالصمد فتاحی بازنشسته یکی از ادارات آبادان تعریف می‌کند: «سینمارفتن در صبح جمعه هیچ‌وقت توی خانه ما تعطیل نمی‌شد حتی اگر پنجشنبه غروب هم سینما رفته بودیم بازهم صبح جمعه پدرم ما چهار تا پسر را بیدار می‌کرد و دست‌جمعی می‌رفتیم سینما. سینما رفتن جزو آداب روزهای جمعه بود». مینا شکری سینما رفتن در اواسط دهه ٤٠شمسی را وقتی دانش‌آموز نوجوانی بوده این‌طور تعریف می‌کند: «پدرم شرکت نفتی بود و خب قاعدتا ما سینما شرکت می‌رفتیم اما گاهی‌اوقات مثلا نزدیک‌های عید نوروز که قرار بود برایمان رخت و لباس بخرند یا در ایام نوروز که مدرسه‌ها تعطیل بود گاهی ما را می‌بردند به سینما شیرین یا خورشید که خیلی برایمان جالب بود.» مینا با اندوه خاطراتش را مرور می‌کند: «صبح روزی که قرار بود عصر برویم سینما همه کوچه خبردار می‌شدند به همه همسایه‌ها ماجرا را می‌گفتیم چون رفتن به سینمای غیرشرکتی یک‌جور پول خرج‌کردن اضافه بود در مقابل رفتن به سینمای شرکتی که مجانی بود و آن موقع‌ها خوشمان می‌آمد که درباره این ولخرجی پز بدهیم چون این کارها برای خانواده‌های کارگری شرکت با آن همه بچه قدونیم‌قد که داشتند خیلی کار لوکس و شیکی بود...» اما خاطره‌بازی آبادانی‌ها با سینما در همه ابعادش یک جایی به سینما رکس پیوند می‌خورد. یا به قبل از حادثه، یا روز حادثه، یا روزهای بعد از حادثه. برداشت سوم: تاج گل بزرگ برای عروسی سینما رکس حدود سال‌ ١٣٣٧ شمسی در خیابان شهرداری روی یک مجموعه پاساژ (پاساژ رکس) ساخته شد، البته سینما و پاساژ در‌های ورودی جداگانه‌ای داشتند. به احتمال قوی سینما رکس هم جزو پنج سینمای درجه ٢ از نظر رتبه‌بندی شهرداری آبادان بوده با تعداد ٩٠٠صندلی. نادری صاحب سینما رکس آبادان بعد از آتش‌سوزی ادعا می‌کند که ارزش ریالی سینما حدود ٦میلیون تومان بوده اما وقتی در ٢٨مرداد ٥٧ مردم آبادان جلوی چشم‌شان دیدند که سینما چطور با پوستر فیلم گوزن‌ها و تصویر بهروز وثوقی در آتش سوخت هیچ‌کدام از این ارقام برایشان اهمیت نداشت جز یک‌چیز:«کباب‌شدن همشهری‌هایشان» با پرویز براتی که دوران بازنشستگی‌اش را در شاهین شهر می‌گذراند تلفنی صحبت می‌کنم می‌گوید: «آدم‌ها بوی لاستیک سوخته می‌دادند فقط می‌توانستی بفهمی که اینها بدن انسان هستند که چسبیده‌اند به هم. ولی بدن کی چسبیده به کی؟ زن یا مرد بودند؟ قابل‌تشخیص نبود. واقعا قابل‌تشخیص نبود.» پرویز براتی که آن روزها جوانی ٢٣ساله بوده خاطرات زیادی دارد از روز حادثه، روز خاکسپاری که جمعیت چند‌هزار نفری توی گورستان آبادان جمع شده بودند. اما یک خاطره از ذهن او نمی‌رود. می‌گوید: «عبدالله بیگدلی خودش را کرده بود یک قفس روی تن پسر دوازده ساله‌اش. عبدالله می‌خواسته که پسرش نسوزد ولی....» پرویز براتی بغضش می‌ترکد: «مثل عکس توی کتابا بود جنازه عبداالله. مثل نقاشی آتش‌فشان و زوو توی ایتالیا.» برداشت چهارم: مردی با کت‌وشلواردار چینی محاکمه عاملان هجده جلسه طول کشید. جلسات را در سینما تاج (نفت فعلی) برگزار کردند. با ریاست سیدحسن موسوی تبریزی. شهین صادقی آن‌روزها ١٩ساله بوده می‌گوید: «یادم نیست که برای کارت ورود به دادگاه کجا ثبت‌نام کردم اما روز اول دادگاه یک روسری توری قهوه‌ای پوشیدم و رفتم جلوی سینما تاج. اسمم را به یکی از افرادی که آن‌جا بود گفتم و او جست‌وجو کرد و کارت ورود به جلسه را که عکس‌دار بود به من تحویل داد.» شرط اصلی و اولیه خانواده‌های قربانیان برگزاری جلسه علنی محاکمه در آبادان بوده است. شاهدان بسیاری عنوان می‌کنند که خانواده‌ها تاکید داشتند حتما باید بعدازظهر از کانال تلویزیون آبادان پخش شود. (درجریان برگزاری بعضی از خانواده‌ها مدعی شدند که بخش‌هایی از فیلم در زمان پخش کوتاه شده). شهین می‌گوید: «یادم هست وقتی می‌رفتیم توی سالن چند تا چمدان بزرگ می‌آوردند که پر بودند از پرونده و مدارک سینما رکس. دادگاه روی سن برگزار می‌شد، هیچ‌کس سروصدا نمی‌کرد و یا شعار نمی‌داد. خیلی منظم بود جلسه‌ها، متهم‌ها هم با لباس شخصی بودند و خیلی مرتب. یادم هست بهمنی یک کت‌وشلوار خیلی تمیز به رنگ دارچینی پوشیده بود.» از او درباره برخوردها می‌پرسم می‌گوید: «جو آرامی بود همه خانواد‌ه‌های قربانیان بودند. عموی خانواده سازش به‌خاطر پیگیری‌هاش خیلی معروف شده بود و من فقط او را به چهره می‌شناختم. اما یادم نمی‌آید که کسی از خانواده‌ها به متهمان توهین یا فحاشی کند.» شهین خاطره جالبی از دادگاه دارد: «تکبعلی‌زاده که درباره نحوه آتش‌زدن سینما توضیح می‌داد، چندبار گفت «وایر»، قاضی چون بومی نبود معنی کلمه را نمی‌فهمید و توضیح خواست و تکبعلی‌زاده هم گفت «وایر وایره دیگه». بعد یکی از میان جمعیت بلند شد و گفت آقا منظورش سیم برق است. ما آبادانی‌ها به سیم برق می‌گوییم وایر.» برداشت پنجم: بهترین پماد سوختگی عباس امینی نخستین کارگردان آبادانی است که درباره سینما رکس مستند «قصه شب» را ساخته. امینی می‌گوید: «موضوع سینما رکس همیشه در یک گوشه از ذهن هر آبادانی هست و به آن فکر می‌کند.» چرایی این موضوع را با رضا محمدی یکی از فعالان سیاسی اصلاح‌طلب آبادان در میان می‌گذارم. رضا اعتقاد دارد که سینما رکس در روزگار ما تبدیل شده به یک پارادایم. در پاسخ به پرسشم که چرا؟ محمدی توضیح می‌دهد: «چون یقه تاریخ را گرفته. سینما رکس هنوز یقه تاریخ را رها نکرده. برای همین است که زنده است.» رضا محمدی می‌گوید: «در این مقطع تاریخی لازم است که ما نسبت خودمان را با این واقعه اولا تعریف کنیم و ثانیا بازخوانی رکس را نه الزاما در وقایع نگاری و کشف ابهامات بلکه در حوزه خلق اثر و ذیل یک بسته فرهنگی - اجتماعی جست‌وجو کنیم.» بسته‌ای که رضا محمدی از آن حرف می‌زند شعر، گزارش، داستان و یادداشت‌هایی است که هنرمندان آبادان طی این سال‌ها درباره سینما رکس به قلم آورده‌اند. چون به تعبیر عباس امینی «فراموش نکرده‌اند». در این میان بهنام کاوه، کارگردان - بازیگر نمایش خیابانی چندسالی است که ٢٨مرداد جلوی سینما رکس بساط نمایش خیابانی دارد. بهنام دلایلش را برای حرف زدن درباره سینما رکس این‌گونه توضیح می‌دهد: «من برای مظلومیت این آدم‌ها نمایش اجرا می‌کنم. مردمی که با شور و شوق رفته بودند فیلم تماشاکنند و احیانا قصد داشتند بعد از تماشای فیلم دیگران را هم تشویق کنند که گوزن‌ها را ببینند. آن آدم‌ها بی‌گناه بودند و نمی‌دانستند چه اتفاقی در انتظارشان است و بعد هم که هیچ‌کس نفهمید دلیل این واقعه چه بود. من برای آنها نمایش اجرا می‌کنم.» بهنام کاوه با بغض عجیبی از رابطه‌اش با سینما رکس آبادان می‌گوید. از حرف‌هایی که باورکردنشان برای همه آسان نیست، از روزهایی که می‌رود دور سینما رکس می‌چرخد و از سینما می‌خواهد که برای نمایشش دعا کند. بهنام کاوه می‌گوید: «٢٨مرداد روز سینما رکس آبادانه. سینما رکس باید توی این‌روز یک سانس اکران داشته باشد. حقشه.» حرف آخر کاوه این است: «امسال در نمایشم قراره بهترین پماد سوختگی جهان را به بدن آدم‌های سوخته سینما رکس بزنم و آنها را بعد از ٣٨‌ سال بیارم توی خیابان امیری.» نمایش امسال او اسمش هست «سینما تکونی.» برداشت ششم: حقیقت در ساعت ٢١:٤٥ دقیقه کوروش کرم‌پور شاعر و روزنامه‌نگار آبادانی است. با او جلوی سینما رکس قرار می‌گذارم. ساختمانی که دیگر سینما نیست و درواقع چیز دیگری هم نیست. یک دیوار نصفه نیمه است با نقاشی رنگارنگی که توی ذوق می‌زند. با هم قدم می‌زنیم. سکوت می‌کنیم و بعد حرف می‌زنیم. کوروش می‌گوید: «به‌ نظر من بهتره سینما رکس را در شرایط موجود تحلیل کنیم. چون در شرایط موجود مطرح‌کردن خود سینما رکس یک بحث‌هایی را به وجود می‌آورد اما مطرح‌کردن پیوست‌های آن شاید عواقب کمتری داشته باشد. البته اینها را درنظر بگیر که من بشدت مخالف این هستم که ارگان‌های رسمی و دولتی بیایند و رکس را مصادره کنند.» ازکرم‌پور می‌خواهم که توضیح بیشتری بدهد. «ببین اگر قرار باشد دولت در راستای پیوست‌های رکس بخواهد اقدام کند، ایرادی ندارد. مثلا زنده نگه‌داشتن یاد شهدا با همان نماد کذایی یا احترام بگذارد به خانواده‌های قربانیان، ما استقبال می‌کنیم.       منبع: روزنامه شهروند
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی