ایران امروز در شرایطی قرار دارد که دیگر نمیتوان همه مشکلات را به تحریم، دشمن یا طبیعت نسبت داد. کشور از درون فرسوده شده است؛ از مدیریتی که به جای حل مسئله، خود به بخشی از مسئله تبدیل شده است. نهادها و سازمانها یکی پس از دیگری شکل گرفتهاند، اما هیچکدام نتوانستهاند نقش واقعی خود را در بهبود زندگی مردم ایفا کنند. نتیجه، حجم انبوهی از تصمیمات بیاثر، طرحهای نیمهتمام و وعدههایی است که به جایی نمیرسد.
در نظام اداری ایران، هماهنگی وجود ندارد. هر ارگان ساز خودش را میزند. وزارتخانهها و معاونتها با بودجههای سنگین کار میکنند، اما اثر ملموسی از عملکردشان دیده نمیشود. دولت به جای کوچک شدن و چابک شدن، هر سال بزرگتر و کندتر میشود. ساختار فعلی بیش از حد پرهزینه و کمبازده است و عملاً از مسیر خدمت به مردم خارج شده است.
در میان این نهادها، معاونت امور زنان و خانواده یکی از نمونههای بارز ناکارآمدی است. این معاونت با هدف ارتقای جایگاه زنان تشکیل شد، اما بعد از سالها هنوز شاخصهای اشتغال، امنیت شغلی، حمایت از مادران و برابری فرصتها بهبود پیدا نکرده است. بیشتر فعالیتهای آن محدود به همایش، نشست و گزارشهای تکراری است که تأثیری در واقعیت جامعه ندارند. اگر قرار است نهادی فقط هزینه ایجاد کند بدون آنکه خروجی مشخصی داشته باشد، بهتر است ساختارش بازبینی یا منحل شود. از سوی دیگر، دفتر ریاست جمهوری و نهادهای وابسته به آن به یکی از پرخرجترین و کماثرترین بخشهای دولت تبدیل شدهاند. بهجای برنامهریزی و نظارت مؤثر، بخش زیادی از انرژی این دفتر صرف امور تشریفاتی، تبلیغاتی و سیاسی میشود. تعداد زیادی از مدیران، مشاوران و کارکنان در این ساختار مشغولند، اما تأثیر واقعی آنها در اداره کشور محسوس نیست. این حجم از تشکیلات بدون خروجی ملموس، فقط باری اضافی بر دوش بودجه عمومی است. در همین زمان، مردم در استانهایی مانند خوزستان، با آلودگی هوا، بیآبی و بیکاری دست و پنجه نرم میکنند. اصفهان شاهد خشکی زایندهرود است، ارومیه دریاچهاش را از دست داده، و پایتخت در بحران آب و آلودگی غرق شده است. در حالی که مردم با این واقعیتهای تلخ روبهرو هستند، مسئولان همچنان درگیر برگزاری جلسات و ارائه آمارهای غیرواقعیاند. صدای مردم شنیده نمیشود، اما صدای وعدهها هر روز بلندتر میشود ایران امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند اصلاح ساختاری است. باید با شجاعت بخشهایی از دولت که سالهاست کارایی ندارند، حذف یا ادغام شوند. مدیران ناکارآمد باید جای خود را به نیروهای متخصص و پاسخگو بدهند. کشور به ساختاری نیاز دارد که بر پایه شفافیت، تخصص و مسئولیت عمل کند، نه بر پایه شعار و روابط. مردم خستهاند از بیعملی و تکرار. آنها دیگر به حرف اعتماد نمیکنند، به نتیجه نیاز دارند. بازسازی اعتماد عمومی فقط با اصلاح واقعی در درون دولت ممکن است. هر نهادی که بودجه میگیرد باید پاسخ دهد که خروجی آن چیست و در زندگی مردم چه تغییری ایجاد کرده است. تا زمانی که این شفافیت و پاسخگویی وجود نداشته باشد، فاصله میان مردم و دولت هر روز بیشتر میشود. ایران کشوری ثروتمند و با استعداد است، اما این ثروت در سایه بوروکراسی، تصمیمات اشتباه و بینظمی اداری تلف میشود. اگر قرار است کشور دوباره ساخته شود، باید از همین نقطه آغاز کرد حذف تشریفات، اصلاح ساختار، و شنیدن صدای مردم. از خوزستان تا زایندهرود، از ارومیه تا تهران، همه فریاد یک چیز را میزنند: بس است از حرف، نوبت عمل است.
مشاور حقوقی و پژوهشگر اختصاصی نفت ما
در نظام اداری ایران، هماهنگی وجود ندارد. هر ارگان ساز خودش را میزند. وزارتخانهها و معاونتها با بودجههای سنگین کار میکنند، اما اثر ملموسی از عملکردشان دیده نمیشود. دولت به جای کوچک شدن و چابک شدن، هر سال بزرگتر و کندتر میشود. ساختار فعلی بیش از حد پرهزینه و کمبازده است و عملاً از مسیر خدمت به مردم خارج شده است.
در میان این نهادها، معاونت امور زنان و خانواده یکی از نمونههای بارز ناکارآمدی است. این معاونت با هدف ارتقای جایگاه زنان تشکیل شد، اما بعد از سالها هنوز شاخصهای اشتغال، امنیت شغلی، حمایت از مادران و برابری فرصتها بهبود پیدا نکرده است. بیشتر فعالیتهای آن محدود به همایش، نشست و گزارشهای تکراری است که تأثیری در واقعیت جامعه ندارند. اگر قرار است نهادی فقط هزینه ایجاد کند بدون آنکه خروجی مشخصی داشته باشد، بهتر است ساختارش بازبینی یا منحل شود. از سوی دیگر، دفتر ریاست جمهوری و نهادهای وابسته به آن به یکی از پرخرجترین و کماثرترین بخشهای دولت تبدیل شدهاند. بهجای برنامهریزی و نظارت مؤثر، بخش زیادی از انرژی این دفتر صرف امور تشریفاتی، تبلیغاتی و سیاسی میشود. تعداد زیادی از مدیران، مشاوران و کارکنان در این ساختار مشغولند، اما تأثیر واقعی آنها در اداره کشور محسوس نیست. این حجم از تشکیلات بدون خروجی ملموس، فقط باری اضافی بر دوش بودجه عمومی است. در همین زمان، مردم در استانهایی مانند خوزستان، با آلودگی هوا، بیآبی و بیکاری دست و پنجه نرم میکنند. اصفهان شاهد خشکی زایندهرود است، ارومیه دریاچهاش را از دست داده، و پایتخت در بحران آب و آلودگی غرق شده است. در حالی که مردم با این واقعیتهای تلخ روبهرو هستند، مسئولان همچنان درگیر برگزاری جلسات و ارائه آمارهای غیرواقعیاند. صدای مردم شنیده نمیشود، اما صدای وعدهها هر روز بلندتر میشود ایران امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند اصلاح ساختاری است. باید با شجاعت بخشهایی از دولت که سالهاست کارایی ندارند، حذف یا ادغام شوند. مدیران ناکارآمد باید جای خود را به نیروهای متخصص و پاسخگو بدهند. کشور به ساختاری نیاز دارد که بر پایه شفافیت، تخصص و مسئولیت عمل کند، نه بر پایه شعار و روابط. مردم خستهاند از بیعملی و تکرار. آنها دیگر به حرف اعتماد نمیکنند، به نتیجه نیاز دارند. بازسازی اعتماد عمومی فقط با اصلاح واقعی در درون دولت ممکن است. هر نهادی که بودجه میگیرد باید پاسخ دهد که خروجی آن چیست و در زندگی مردم چه تغییری ایجاد کرده است. تا زمانی که این شفافیت و پاسخگویی وجود نداشته باشد، فاصله میان مردم و دولت هر روز بیشتر میشود. ایران کشوری ثروتمند و با استعداد است، اما این ثروت در سایه بوروکراسی، تصمیمات اشتباه و بینظمی اداری تلف میشود. اگر قرار است کشور دوباره ساخته شود، باید از همین نقطه آغاز کرد حذف تشریفات، اصلاح ساختار، و شنیدن صدای مردم. از خوزستان تا زایندهرود، از ارومیه تا تهران، همه فریاد یک چیز را میزنند: بس است از حرف، نوبت عمل است.
مشاور حقوقی و پژوهشگر اختصاصی نفت ما




