پس از آتشبس در پایان جنگ ۱۲ روزه ایران و اسرائیل، ظاهرا رویارویی نظامی به پایان رسیده اما واضح است که هیچکس باور ندارد که داستان تمام شده باشد. در کنار این احتمال که دشمن ممکن است هر آن به بهانهای دوباره حمله نظامی را شروع کند، این واقعیت هم از نظرها پنهان نیست که در این میان، درگیری و جنگ به سطوحی دیگر و غیرمستقیمتر منتقل شده است.
تضعیف زیرساختهای اقتصادی و صنعتی، ایجاد نگرانی در افکار عمومی، شکلدهی به دغدغههای معیشتی جامعه، القای ناکارآمدی در سطوح مختلف مدیریتی و ضربه زدن به بدنه فعال و کاربلدی که مانع از فروپاشی سازمانها، صنایع و واحدهای بزرگ در وضعیت حساس و متلاطم نه جنگ و نه صلح هستند، از جمله اقدامات برنامهریزی شده و در جریان اجرایی است که در این هفتهها بهشدت از سوی دشمن هدایت و عملیاتی شده است. در این میان آنچه به نظر بیشتر مورد توجه دشمنان بوده و پس از جنگ شدت بیشتری پیدا کرده، هجمه شدید و تخریب مدیران صنعتی و بخصوص نفتی کشور است.
این اقدامات که بر مبنای جنگ روانی و جنگ اطلاعاتی شکل گرفته است موضوعی است که در هر جنگ یا حتی رقابت بین کشورها نقش مهمی دارد. ایجاد فضای ناامیدی، بیاعتمادی و القای ناکارآمدی در سیستمهای مدیریتی و اقتصادی میتواند به عنوان یک ابزار برای تضعیف روحیه و کاهش کارایی داخلی مورد استفاده قرار گیرد.
همان طور که متذکر شدیم به دلیل وضعیت خاص ایران و اهمیت حیاتی فروش نفت و صنایع مرتبط با آن برای اقتصاد کشور، این موضوع اولویت و اهمیت بیشتری برای غرب دارد، به طوری که مهمترین بخش تحریم و تقابل با اقتصاد ایران را روی مساله نفت قرار داده است. با این همه ناتوانی در به صفر رساندن فروش نفت ایران و فعالیت قابل قبول صنایع مختلف نفت و پتروشیمی در دوران جنگ و پس از آن، باعث شده که دشمنان روش «تخریب مدیران نفتی کشور» را به عنوان راهکاری موثرتر و نتیجه بخشتر مورد توجه قرار داده و با استفاده از ظرفیتهای مختلف رسانهای خویش و البته به شکلی کاملا پوشش داده شده و در قالب اطلاعاتی ظاهرا منتقدانه و دلسوزانه چنین اقداماتی را به شکلی گسترده انجام دهند.
در این باره دو نکته اساسی وجود دارد که باید به آن پرداخت:
اول این که باید توجه داشت که مشکلات مدیریتی و اقتصادی در ایران نیز واقعی هستند و فقط نمیتوان همه ناکارآمدیها را به نقشههای جنگی خارجی نسبت داد. مشکلات ساختاری، فساد، ضعفهای مدیریتی، تحریمها و عوامل دیگر هم نقش دارند، و نمیتوان منکر سوء مدیریتها و ضعفها بود. همچنین نباید به بهانه جنگ روانی دشمن مانع از انتقاد و پرسشگری رسانهها شد. تفاوت ظریف و مهمی که بین وظیفه رسانهای با تخریبها و بهانه جویی شبه رسانهها وجود دارد باید مورد توجه قرار بگیرد.
نکته دوم این که شرایط ویژهای در کشور حاکم است که محدودیتهایی اساسی برای مدیران نفتی و صنعتی کشور شکل داده است. ناترازی انرژی، لزوم حفظ اطلاعات مالی و بازرگانی به دلیل تحریمها و ناممکن بودن اطلاع رسانی برای مدیران کشور، و همین طور شرایط جنگی که چارچوبهایی ویژه را برای مدیران شکل میدهد مانع از مقابله مستقیم این مدیران با تخریبهای شبه رسانهای میشود. شناخت و آگاهی رسانی در این خصوص میتواند به کمک مدیرانی بیاید که مورد تهاجم غیرمستقیم دشمن قرار گرفته اند تا با تضعیف آنها، زیرساختها و مجموعههای نفتی و صنعتی دچار مشکلات دلخواه دشمنان قرار گیرد.
ایستادن در کنار مدیرانی که در چنین شرایطی توان، آبرو و زندگی خویش را پای پیشرفت و ایستادگی میهن و مردم خویش گذاشته اند وظیفه رسانهها است. با این وصف است که جامعه میتواند با سلاح آگاهی از موثر واقع شدن اقدامات دشمن در تخریب مدیران ارشد صنایع و نفتی جلوگیری کنند و همچنان نقشههای دشمنان نقش بر آب شود.
تضعیف زیرساختهای اقتصادی و صنعتی، ایجاد نگرانی در افکار عمومی، شکلدهی به دغدغههای معیشتی جامعه، القای ناکارآمدی در سطوح مختلف مدیریتی و ضربه زدن به بدنه فعال و کاربلدی که مانع از فروپاشی سازمانها، صنایع و واحدهای بزرگ در وضعیت حساس و متلاطم نه جنگ و نه صلح هستند، از جمله اقدامات برنامهریزی شده و در جریان اجرایی است که در این هفتهها بهشدت از سوی دشمن هدایت و عملیاتی شده است. در این میان آنچه به نظر بیشتر مورد توجه دشمنان بوده و پس از جنگ شدت بیشتری پیدا کرده، هجمه شدید و تخریب مدیران صنعتی و بخصوص نفتی کشور است.
این اقدامات که بر مبنای جنگ روانی و جنگ اطلاعاتی شکل گرفته است موضوعی است که در هر جنگ یا حتی رقابت بین کشورها نقش مهمی دارد. ایجاد فضای ناامیدی، بیاعتمادی و القای ناکارآمدی در سیستمهای مدیریتی و اقتصادی میتواند به عنوان یک ابزار برای تضعیف روحیه و کاهش کارایی داخلی مورد استفاده قرار گیرد.
همان طور که متذکر شدیم به دلیل وضعیت خاص ایران و اهمیت حیاتی فروش نفت و صنایع مرتبط با آن برای اقتصاد کشور، این موضوع اولویت و اهمیت بیشتری برای غرب دارد، به طوری که مهمترین بخش تحریم و تقابل با اقتصاد ایران را روی مساله نفت قرار داده است. با این همه ناتوانی در به صفر رساندن فروش نفت ایران و فعالیت قابل قبول صنایع مختلف نفت و پتروشیمی در دوران جنگ و پس از آن، باعث شده که دشمنان روش «تخریب مدیران نفتی کشور» را به عنوان راهکاری موثرتر و نتیجه بخشتر مورد توجه قرار داده و با استفاده از ظرفیتهای مختلف رسانهای خویش و البته به شکلی کاملا پوشش داده شده و در قالب اطلاعاتی ظاهرا منتقدانه و دلسوزانه چنین اقداماتی را به شکلی گسترده انجام دهند.
در این باره دو نکته اساسی وجود دارد که باید به آن پرداخت:
اول این که باید توجه داشت که مشکلات مدیریتی و اقتصادی در ایران نیز واقعی هستند و فقط نمیتوان همه ناکارآمدیها را به نقشههای جنگی خارجی نسبت داد. مشکلات ساختاری، فساد، ضعفهای مدیریتی، تحریمها و عوامل دیگر هم نقش دارند، و نمیتوان منکر سوء مدیریتها و ضعفها بود. همچنین نباید به بهانه جنگ روانی دشمن مانع از انتقاد و پرسشگری رسانهها شد. تفاوت ظریف و مهمی که بین وظیفه رسانهای با تخریبها و بهانه جویی شبه رسانهها وجود دارد باید مورد توجه قرار بگیرد.
نکته دوم این که شرایط ویژهای در کشور حاکم است که محدودیتهایی اساسی برای مدیران نفتی و صنعتی کشور شکل داده است. ناترازی انرژی، لزوم حفظ اطلاعات مالی و بازرگانی به دلیل تحریمها و ناممکن بودن اطلاع رسانی برای مدیران کشور، و همین طور شرایط جنگی که چارچوبهایی ویژه را برای مدیران شکل میدهد مانع از مقابله مستقیم این مدیران با تخریبهای شبه رسانهای میشود. شناخت و آگاهی رسانی در این خصوص میتواند به کمک مدیرانی بیاید که مورد تهاجم غیرمستقیم دشمن قرار گرفته اند تا با تضعیف آنها، زیرساختها و مجموعههای نفتی و صنعتی دچار مشکلات دلخواه دشمنان قرار گیرد.
ایستادن در کنار مدیرانی که در چنین شرایطی توان، آبرو و زندگی خویش را پای پیشرفت و ایستادگی میهن و مردم خویش گذاشته اند وظیفه رسانهها است. با این وصف است که جامعه میتواند با سلاح آگاهی از موثر واقع شدن اقدامات دشمن در تخریب مدیران ارشد صنایع و نفتی جلوگیری کنند و همچنان نقشههای دشمنان نقش بر آب شود.